عجلو به صلاة نگام
و
چادر روی اذان صدا گرفت
کلاغ شهر را غسل
مرد در دلمه می زند
بیا پژواک کاشی می کند
آیینه در چروک سحر می شود
از فلفل
تن با کو ؟
از مرد
سزمین بُکش
روی شیار
لبخند / نگاه / من
بشکن
ماه را همیشگیِ خاک لابه لای پوتین ها سق می کشد