لوله سفیر می کشد .
آواز جهان را – هم – بلد باشی
نفت کانِِ دختر بو می کشد
پدر هرچه – هم – می شوید
آقا لکه برمی دارد
مادر ریل به خود پیچید
خطیب پای گاه چادر تا ثانیه زد
دختر دنیا نصف پوشید
آب روی چکه لکه سفره خورد
زن مرد تا به بخیه کشید
قطار به کوچ شهر تهران می آورد .
نقد شعر توسط جناب آقای صادق دارابی
متن زنجیره ایی از واژه ها یا فضاهای چند بعدی است که انواع نوشتارها در ان با یکدیگر در می آمیزند و
برخوردی از معنا ها را ایجاد می کنند . هر اثر ادبی چه در مقوله ی داستانی و چه شعری بازتابی از نوشته
های پراکنده است که از همگونی چند نگاه ناهمگون می آغازد که با یکدیگر روابط نامتعارف و گاهی هم
متعارف برقرار می کنند تا جایی که گاهی خواننده را به روان پریشی یا نوعی پراکندگی معنایی و لفظی و
حتا ساختاری سوق میدهد . گاهی با برخی از نظریه های نقد معاصر برخورد می کنیم که یگانه نوع خوانش
معتبر یک متن را همخوانی آن می داند و به تعبیر بارت متن همچون تقاطعی است که مجموعه ایی بی حد و
حصر از پژواک ها و آواها و گاهی ارجاعات گوناگون در آن با یکدیگر جمع می شوند تا خواننده را مختار
بدانند که از هر مسیر یا تقاطعی که می خواهد عبور کند .
لوله سفیر می کشد / آواز جهان را –هم - بلد باشی / نفت کان دختر بو می کشد
در اینجا واژ ه هایی که شاعر با خود می آورد مثل سفیر / لوله / آواز جهان / نفت / دختر در حکم دسته ای
از شاهد ههای مادی و نامطلوبی هستنند که خواننده نمی تواند با سکوت و یا سر و صدا انها را نادیده بگیرد
و کارکرد فعل می کشد که در خوانش ( سفیر می کشد ) یا ( بو می کشد )باید به دنبال گردشگاهی در پاگرد
فعل ها بود که خواننده را به دنبال خود بکشد . اما سئوالی که مطرح می شود این است که آیا می توان با
انتخاب چنین واژ ه هایی دست به نوعی کنش زد ؟ چرا که تاویل یک متن یعنی این که تشریح واژها چه می
کنند یا به عبارت دیگر چه کار متفاوتی را می توانند انجام دهند
آواز جهان را –هم - بلد باشی / نفت کان دختر بو می کشد
شاید بسیاری از ناقدان خواننده محور یا بسیاری از خوانندگان متن محور بگویند این جمله ها به روشی
نامعقول نوشته شده اند ولی اگر همین جمله ها را از دیدگاه خوانندگان ساختار محور خوانش کنیم به این
صورت که نفت دختر بو می کشد یعنی واژه ی کان را حذف کنیم و با محور همنشینی دست به نوعی خوانش
درونی بزنیم ، به سراغ سازش های زبانی خواهیم رفت و پیوندی نمادین ایجاد خواهیم کرد و بازاندیشی
زبانی یاکوبسن را خواهیم یافت که محورهای کارکرد شاعرانه یا فرازبانی و یا کارکردهای همدلانه را با
بافت های خاص زبانی پیدا می کند
نفت دختر بو می کشد
که کارکرد های عاطفی و انگیزشی به سادگی در ساختار تک صدایی و تک معنایی زبان نمودار است اما اگر
با خوانش اولیه ی شاعر یعنی :
آواز جهان را –هم - بلد باشی / نفت کان دختر بو می کشد
بخوانیم
ناقدی که خواننده محور یا خواننده ای که متن محور نمی باشد می گوید : شاعر تکثر های متنی ایجاد کرده
و از فضای تک معنایی زبانی خارج شده ولی نگاه من روان پریشی در متن است . پریشانیی که متن را از تک
بعدی بودن و تک صدایی خارج می کند و نوعی حجم گونه یا چند بعدی ایجاد کرده که فقط از عهده ی
مخاطب حرفه ای برمی آید که رابطه ایجاد کند . شاید اگر با الگوی زبانی خاص وتبیین ابعاد ساختار متنی به
ویژه کارکردهای ( انگارساختی ) یا نوعی نشانه شناسی متنی که همان انتظام معانی در زبان است رابطه ی
مشترک بین متن و خواننده و یا همچنین نوعی ارتباط زبانی از طریق همسان سازی واژه ها ایجاد می کرد ،
ناقدان متن محور را هم به تقاعد می رساند .
پدر هر چه – هم – می شوید / آقا لکه بر می دارد / مادر ریل به خود پیچید
نکته ایی که در این جا قابل تامل است هنجارگریزی هایی است که به دنبال نوعی قاعده رسانی در معناست
یعنی این که شعر از زبان هنجار و معیار عرف ادبی عدول کرده ، که خواننده ی متن محور وقتی با چنین
متنی روبه رو می شود با نوعی روان پریشی دستوری یا معنایی آسمان و ریسمان به هم بافتن رو به رو
می شود . نگاه کنید :
آقا لکه بر می دارد / مادر ریل به خود پیچید/ پدر هر چه – هم – می شوید یا با خوانشی برعکس
و خصوصیت این هنجار ، یا این نوع زبان از هنجار ، ایجاد چند معنایی البته چند معنایی متنی و هم آوایی
های لفظی است که از ایجاد معنایی واحد گریزان است اما در زبان هنجار یا هنجارهای زبانی باید به
مقوله ی نقشمند و جهت مند بودن زبان و سوق دادن آن به غایتی خاص توجه شود اما در این اثر ما فقط به
نوعی از زبان هنجار که تنها با جهتی تک سویه دست به عصیانی بیغایت می زند و خواننده را با دل آشوبگی
فراوان روبه رو می کند ، مواجهیم .
پدر هرچه – هم – می شوید / مادر ریل به خود می پیچد
تحقق های صوری با ایجاد یک فرم هماهنگ و گریز از نوعی معنای انحصاری،اما دریغ که دستور زبان
پیچیده ی متن نمود بیشتری پیدا می کند و همپوشانیی که تمام اثر باید با هم داشته باشند را در این به هم
ریختگی پنهان می کند و خواننده تنها به دستور زبان معیار نگاه می کند و آن لذت و سرخوشی از مخاطب
گرفته می شود چرا که باید در این دستور زبان با این نوع زبان هنجار که کمتر در شعرهای ایرانی دیده می
شود این هم پوشانی یعنی جهتمند بودن، با هدفی خاص و با نهایتی از غایت رعایت شود .
اینگونه :
در صورت اول : آقا لکه برمی دارد / پدر – هم - هرچه می شوید
در صورت دوم : لکه برمی دارد آقا / پدر – هرچه – می شوید هم
و خوانش های دیگر . گاهی شاعر به زبان هنجار خویش گریز می زند و ما با قاعده افزایی هایی روبه رو
میی شویم که شاید در نگاه اول گنگ و نامفهوم جلوه کند ولی با چند خوانش پی در پی در می یابیم که این
هنجارها در حوزه ی معنا و با همنشینی واژه ها رخ داده است که شاید خوانندگان متن محور و سنتی را
خوش نیاید و مثل :
خطیب پای گاه چادر تا ثانیه زد
دختر دنیا نصف پوشید
که در اینجا شکل فرم ساخت زبانی فراتر از ساخت فرم شعری است که ان توازن یا هماهنگی آوایی و
معنای در شعر را به مذاق خواننده تلخ می نماید . اما آن چه حائز اهمیت است تکثرهایی است که با تلفیق
چند خرده روایت و ایجاد تک تصویرهای کوتاه نوعی قاعده ی زبانیی ایجاد می کند که شاید در آینده ی
نزدیک خود شکل دهنده ی حرکتی تازه باشد مثلن : جادر ثانیه زد / دختر دنیا نصف پوشید . ایجاد نوعی
فردیت ادبی و انهدام صور ادبیات معاصر که رابطه با میل و نوعی سرخوشی بی واسطه دارد که به تعبیر
پدیدار شناسان معاصر نوعی اصالت عاطفه و رهایی از نوعی فساد و شر که سر منشاء طبیعی ندارد بلکه
ناشی از حیات جمعی است . یا انجا که شاعر می گوید :
زن مرد تا به بخیه کشید / آب روی چکه لکه سفره خورد
که این اصالت فرد یا فردیت ادبی که متاسفانه در ادبیات ما آن چنان که باید باشد نیست ، نوعی اعتراض بر
علیه زبان های کلاسیک یا نوع زبان های انحصاری شعر است که بیشتر، زبان مداحان پر صله ی معاصر و
امروزین فارسی است و در این فردیت زبانی با دال های چند مدلولی روبه رو می شویم
زن مرد تا به بخیه کشید
( زن = مرد ) و در نتیجه ( زن = بخیه )
و رابطه ی بین دو حرف ( تا و به ) که هر دو با کارکردی خاص به کار گرفته شده که یکی حرف معنا و
ارتباط دهنده میان نشانه ها و دیگری حرف مبنا (به ) که پیونده و شکل دهنده ی فرم زبان است که اگر این
گونه خوانش می شد : زن مرد را تا به بخیه کشید
که با اوردن یک حرف معنای دیگر ( را ) زبان از حالت فردیت خویش خارج می شد و فرم زبان معیار را می
گرفت و حتا دال های ما از چند مدلولی خارج می شد که این گونه ضعف بود ، پس با خوانش شاعر ، زن و
مرد را هر کدام نشانه می گیریم و در تقسیم بندی آنها نمادهای خود را به دست می آوریم به عنوان مثال :
جنسیت زنانه در فرهنگ های مرد سالانه و ..........که حاکی از همانندسازی خود آگاهانه و رواج جنسیت
نوعی زن بودگی است . یا در این قسمت اثر :
آب روی چکه لکه سفره خورد
روان پریشی هایی متنی است که در ابتدای نقد به آن اشاره شد . نوعی بریدگی متنی است یا همان آسمان
ریسمان بافتن که نه تناسب هنهجاری و نه تناسب معنایی یا لفظی و حتا فرم شعری با اثر ندارد نوعی مهمل
گویی یا زبن بازی نوشتاری هم نمی تواند باشد که همه بریده بریده پشت سر هم و در انتها با فعلی بدون
کارکرد گره خورده است نگاه کنید :
آب / روی / چکه / لکه / سفره / خورد
که همه را جدا جدا می شود نوشت و پشت سر هم ، هم می توان آورد که شاید اگر کلیت اثر را پشت سر هم
خوانش کنیم اگر این تکه را از متن جدا کنیم هیچ خللی به شعر وارد نمی کند و اگر هم بیاوریم ، همانطور که
آورده شده هیچ مولفه ی مفیدی برای اثر ندارد و در میان متن این بریده بریده ها معلق مانده اند و پایان بندی شعر :
قطار به کوچ شهر تهران می آورد
زیبا و با توالی تصویر منسجم و مقتدر آمده ، صبغه های عینی و ذهنی به راحتی نمایان است و صدایی
جداگانه از دیگر قسمت را می شنویم که قسمت اول قطار و قسمت دوم تهران را که ابتدا ایجاد نوعی ابهام
می کند و بعد ایجاد توالی کرده و خواننده را از ابهام خارج می سازد که نخستین نشانه (قطار ) در عبارت
قطار به کوج شهر ایجاد حرکت و نوعی دوران را در ذهن ایجاد می کند و بعد با تشخص بخشی حرکت را
ادامه می دهد و با ظهور تهران و فعل اورد این حرکت متوفق می شود یعنی با کارکردهایی که از فعل می
گیرد پایان شعر را و تمامیت آن را اعلام می کند . در کل ، اثر با شعر امروز متفاوت است حرکتی جدید با
زبان و نگاهی جدید است که گاهی مخاطب متن محور را خسته می کند و گاهی هم تلفیق ساختارهای زبانی
و گریز از زبان معیار و ایجاد هنجارهای عاصی و ایجاد نوعی تکثر خاص را همراه فرمی خاص ارائه می
کند که شاید هنوز در زبان شعری ما قبول کردن آن برای مخاطب سخت باشد ولی شکل گیری آن ، با زبانی
دیگر یا نوعی دیگر زبانی است که اختصاص به خود شاعر دارد و از هرگونه تقلید کورکورانه امروزی و
مرید و مراد بازی به دور است .
به امید کارهای زیباتر شاعر با گشایشی از زبانی تازه .
ایدون باد
صادق دارابی
عروسک از برم .
تا مخمل صندوق چرا ؟ قصه می شود .
مادر که شب پدر به صفحه قد داد .
ویترین هشتمین رنگی از کمان شخم زد .
زن به خانه پنجره دخیل بست .
آسمان پیاده رو به پا
زن مرد پنجره زد .
همه ،پرسی به دست حواله شد .
حضرت عباس از مشک خانه محراب زد .
مرد صندوق صندوق به فصل مزرعه
میوه شکل حلبی آباد از خود گرفت .
جعبه کلمه جمع می ریزد .
خوک در مسیر معدن به پلکان تابلو خورد .
کلاغ که نقاش داس کشید .
کشاورز راه رفتن را خیش می کشد .
مترسک به زن سایه انداخت .
شهر سپیدپوش شد .
از زن بیابان است .
پنجره از اتاق هوایی دم کرد تا کودک .
نزد ، چمدانی که مرد بوم روی کلم کشید .
زن تخم مرغ را قاشق زنی چهارشنبه تحویل کرد .
گورستان باغ رضوان خوانده می شود .
شهر صف رامَد کشید .
رادیو تا شمعدانی :
گل های بهاری شهر را زیر نویس کرده اند .