تمام کوچه های شهر را خوابیدم
پاسپانان تمام من را کشیک کشیدند
شهر من را عبور کرد
شهر را به اتاق آوردم
شعر های مرد را خواندمش
کوچه شد
این شعر دختران اورشلیم را قسم خورده بود
خیابان قدم های مرد را سنگفرش که می شود
من را سایه نزنید
این که تمام کوچه های شهر را زندگی کرد
کتابهایش انسان را ورق خورد
سطرهایش مرزها را دور زد
حتا تفتیشچیان را خواند
از کشورش تا خانه زیر تمام سوالها ستون زد
چند هفته پیش خبر تصمیم به اجرای حکم سنگسار زن و مردی در تاکستان منشر شد
دختران را پرسید
ای دختران صهیون
بیرون زده شوید
مادری چه وسیع شده است
از مرزها سلیمان زاده که شد
خانواده ی دانشجویان در انتظار آزادی فرزندانشان تیتر شده اند .
وبلاگ تازه تاسیستون مبارک
اولیش که عالی بود ،
پیروز باشید
آپ شدین خبر بدین ، خواستین هم تبادل لینک داشته باشیم اطلاع بدین :)
زیبا سروده ای دوست عزیز شاد باشی و پیروز
هوا آنقدر تلخ است
که بدون مزه پایین نمی رود از گلو
سلام
چه قاب قشنگی داره این وب پر محتوا
i have a dream...
(من یک آرزو دارم)
آرزو دارم گشایم بال
پر کشم هر سوی این خانه
آرزو دارم که هر جا مرغکی بینم
شکسته بال
خونین پر
مرهمی از مهر بانی را به مهمانیش کنم دعوت
بر اندازم ز دوران رسم صیادی
هر پرنده شاد باشد
راحت و آزاد
درون آشیانه
آرزو دارم قفس ها بشکنم در هم
نبینم هیچ بال و
هیچ پر
بسته
و صیادان بیاموزند درس عاشقانه
آرزو دارم فضای میهنم پر گردد از آواز
آرزو دارم کنم با همرهان پرواز
پر کشم هر سوی این خانه
صاد
سلام...
از آنجا که شاعر این شعر را نمیشناسم هیچ قضاوتی نمیکنم
ممنون که سر زدید
از بابت شعر لذت بردم
دروود
شعر خوبی است
ممنون خبر کردی
به نظر تازه راه اندازی کردی!
پر توان باشی!
سلام !
شعر شما را خواندم .
همین...
خواندم و لذت بردم ...
به روزم عزیز
نیاز به تفکر بیشتر دارد وووووووووووووووووو اینجا دیگر کسی برایش کشته شدن دیگران مطرح نیست.......باید بی رهم بود...........کار خوبی بود فضا سازی عالی...اما بعضی جاها از هدف خودت دور شدی
خیلی جالب بود اگه شاعرش خودتی حتما موفق می شی. خوب و خوش باشی
سلام و ممنون از دعوتتون...می دونید که من زیاد اهل نظر و ... نیستم...
سلام حقیقی عزیز...
برای تو...که گفتم دوستت دارم...
اما گفتی هیچ حسی ندارم...خواهش می کنم بروبیرون اززندگی ام.
...................................
هوسولوموکولوفوضولووجودوخو
لبهایت آماده بوسیدن می شود درمزرعه تنباکو
صبح پرتقال / کره/ مربا / تخم مرغ
سنجاقک ها می پرندتوی رگ ها یت...
به دیداری های نزدیک می اندیشم...
سلام عزیز
شعر خوبی بود فقط روی به کاربردن بعضی افعال در متن اگر وسواس بیشتری به خرج داده می شدبهتر بود. و نیز دو خبری که در بخش های پایانی آمده کنش خود شعر را به سمت و سوی دیگری می برد و محدوده ی دلالت های متن را کوچک تر می کنند.
شعرت خود دارای تم خوبی است و فضای خوبی را در اجرا تجربه کرده است.
(تمام کوچه های شهر را خوابیدم /پاسپانان تمام من را کشیک کشیدند )
(شهر من را عبور کرد/ شهر را به اتاق آوردم)
دو تک گزاره ی درخشان این متن در ورودیه است که بسیار از لحاظ اجرایی موفق است و مرا یاد تک گزاره های عبدر الرضایی می اندازد . این متن در واقع به عنوان متنی معترض کنش های خود را در شعر پیاده کرده و از لحاظ زبانی (به جز چند مورد خاص ) موفق بوده است و خواننده را منتظر می گذارد.....
پاینده باشی
خسته نباشی..خوب است .
باز هم سر میزنم.
سلام
شعر خوبی است .لذت بردم از خواندش.کاش دو گزاره ی زیر را نمی اوردی:
چند هفته پیش خبر تصمیم به اجرای حکم سنگسار زن و مردی در تاکستان منشر شد
خانواده ی دانشجویان در انتظار آزادی فرزندانشان تیتر شده اند .
کمی کار را شعاری کرده اند
پایدار باشی
به به چه وبلاگ قشنگی
به قول خودت(چه شیکههههههه)
خب دیگه
راستی انشاالله تا اخر اون هفته منم یه قشنگ ترش رو میسازم
درود!
شعر آمیزه ای از اندیشه و احساس است در لحظه ی شکست!
شکست شاعر از "من" با تمام ویژه گی های اجتماعی فرهنگی و سیاسی. هر چه حضور شاعر کم تر در شعر دیده می شود و شعر از خودش فراتر رود تا به مرز تشخص برسد. شعر موفق تر است .
اینجاست که خلاقیت ظهور می کند. البته این همه احتیاج به نگاه شاعرانه به تمام روابط و اشیاء پیرامونی دارد و همچنین تربیت ذهنی.
... من در این شعر نقاط شکست را به تمامی می بینم در حالی که شاعرانه گی را کم می بینم. نقد نخست ام به زبان است. زبان از یک فرمول مشخص استفاده می کند. برهم زدن محور جانشینی.(کاری که سهراب کرد!!!)
"تمام کوچه های شهر را خوابیدم .... تمام شب(چیزی از جنس زمان) را خوابیدیم!
پاسپانان تمام من را کشیک کشیدند ... پاسبان تمام شب(چیزی از جنش زمان یا مکان) را کشیک کشیدند.
شهر من را عبور کرد...استفاده از "را" به جای "از" که در لحن آرکاءیک آن را می بینیم.
شهر را به اتاق آوردم...
...
"
اما این شورش لحنی آرکاءیک دارد. که البته رد پای شاملو در آن نیز دیده می شود. این ها به خودی خود نه نشانه ی ضعف شعر و نه قوت آن است بلکه نحوه ی بکار گیری و همخوانی آن با فرم و معناست که می تواند ما را با ویژه گی های شعر آشناتر کند.
درون مایه ی شعر رو است. . کشف و شهودی را در مخاطب بر نمی انگیزد.
"چند هفته پیش خبر تصمیم به اجرای حکم سنگسار زن و مردی در تاکستان منتشر شد...خانواده ی دانشجویان در انتظار آزادی فرزندانشان تیتر شده اند . "
و...
سلام
لذتت چه بردنی است رفیق
بدرود
شخصا این شعرهای معترضانه و روشنفکرانه را بسیار می پسندم
چرا که در شرایط کنونی به چنین ادبیاتی نیاز داریم بی آنکه در ورطه ی شعار بیفتیم
موفق باشی عالی بود
سلام ممنونم از دعوت
از کار ها لذت بردم
موفق باشی
سلام .. تصاویرت زیبا بود فقط استفاده بیش از حد از را تو ذوقم زد. پایدار باشی
با سلام
این ایام خجسته را به شما و همه دوستداران و شیعیان مولی الموحدین تبریک و تهنیت عرض می کنم و از لطف شما هم ممنونم و سپاسگزار
از شعر زیباتون لذت بردم
پدر اینان را بیامرز چرا که خود نمی دانند
چه می کنند(شاملو)
شادباشی
از این گونه نوشتن خوشم می آید سبک خوبی است
پاینده باشید.
سلام دوست من ! دارم برایت دست می زنم
باز هم این خلق نومید انتظار معجره دارد
کاش می شد معجزه یکبار دیگر اتفاق افتد
معجزه دیگر نه یک چوب یا عصا
که معجزه عقل است
معجزه تنها نه زنده کردن یک مرده
که احیای یک خلق است
معجزه اینبار باید از درون جان تو جوشد
کاش می شد معجزه یکبار دیگر اتفاق افتد
صاد
لذت بردم از شعرهای زیاو پر معنا
سلام عزیز-- قصد القا مفهومی خاص داشت من فکر می کنم که شعر باید مفهوم را غافلگیر کند نه بر عکس....
سلم خواندم و برای نوشتن دباره می ایم
خوب بود و بروز باز می ایم ببینم که چکار می کنی با این در گیری که برای خودت پیدا کرده ا ی با انگشت گذاشتن روی انچه در پیرامون و عینیت ما می گذرد وردیه خیلی بهتر از بقیه ی جا ها بود ....باز خبرم کن
درود بر شما
از وبلاگ خوب و شعر خوب تان استفاده کردم
جوکر....
با یک غزل تازه به روز شد
.
.
.
.
این کوه استخوان تو، منهای جمجمه
یعنی که من شکسته دلم ، جای جمجمه
.
.
و منتظر حضور گرم شما ست
سلام
منم ساختم بهم سر بزن
حتمااااااا
سلام
شعر خوبتونو خوندم. ممنون که به مکتوبات سر زدید. در ضمن مکتوبات به روز شد.
چسبیده بود زمین به من من به خودم خودم به دست ها که سنگ برشان می داشت می کوفت به سرم صورتم کمرم!
..
..
..
و مادر از هرچه در گذشت دریا شد!
نقطه ها وقتی یکی یکی از بالا به پایین می افتند تازه می فهمم که وای دارد باران می بارد و من درست نمی دانم پشت شیشه ام یا جلوی شیشه ومن درست نمی فهمم که اصلا آیا شیشه ای وجود دارد ؟ و الان یعنی ساعت چند بعد از ظهر یا چند نیمه شب یا چند صبح یا نمیدانم اصلا کی و آیا لباسهایم زیر بارش این همه باران خیس شده است یا هنوز خشک خشک است ؟
سلام
دوست عزیز به روزم ومنتظرت
از دعوتت متشکرم.
در اینجا استعداد خوبی نهفته است.
برای دست هایت شعر آرزو می کنم.
سلام عالی بود به من هم سری بزنید
ممنون که آمدی
به روزم با دیالکتیک
خوشحال می شم سر بزنی
حتمن حرف خواهیم زد با هم از شعر...
............................................
دستی که سنگ می زند ،دست آدمی ست و آدم نامش هرچه که باشد، باز آدم است لابد!
..
..
..
آدم ؟
صدا نزنی مرا... نیستم!
سلام خانم حقیقی عزیز (چند هفته پیش خبر به اجرای حکم سنگسار زن و مردی در تاکستان منشر شد)بینا متنیت و شکل گیری نوعی گزاره ی خبری که زیبا به زبان اثر شخصیت داده و نوعی تلفیق میان اثر و متن ایجاد کرده (خانواده ی دانشجویان در انتظار ازادی فرزندانشان تیتر شدنند)برون متنیت و نوعی اگاهی شاعرانه که از حقیقی عزیز انتظار میرود همان است نقد نمیکنم چون اینجا که تبادل حال احوال پرسی ست و فضای وب فضای نقد نیست خواندن و لذت بردن است راستی مجله ی وانا هم شماره ی دوم داره میاد ترجمه های شما و شعر خانم گرجی را انجا خواندم و لذت بردم ایدون باد .
سلام عزیز عالی بود مثل همیشه
عهئلبدتدبدی
Ok
Sorry
I'll try to change...
I didn't know...
Bye-bye
""کشور های واقعی ما هستیم ...نه مرزهایی که بر نقشه ها ترسیم شده اند با نام های مردان صاحب قدرت...تمام آرزویم این بوده که باتو باشم بر روی زمین بدون نقشه ...بدون مرزبندی های جغرافیایی ""
در گذر از یک انفجار
تا باروت دو چشمانت
هیچ خیالی نیست که فشنگ
فشنگ...
_____________________
تخته سیاه/ اسم تو را گچ که می شود
رنگ تو با شب غزلم مچ که می شود
.....
_____________________
سلام خانم حقیقی
به روزم
دست های برادرم را گذاشتند توی حنا
دل تو قند آب می شود
دل من سیر و سرکه
این ریش این قیچی !
بریدید
بدوزید
..... دست از سرم برادر
نه هنوز کچل نشده ام
برگرد
کٍل می زنند تا با من کَل کَل کنند
نشخوار اشک در چشمهایم
ومن هنوز دوستش می دارم
برادرم را داماد کردند
برای تنوع
تهوعش نصیب من شد
سگ باش
خواهر نباش
به عروس امشب بگویید
تمام خاطراتم که الک شود
برادرم معجزه است
دلت گر بگیرد
آرمان به دل ندارم
برادرم را در لباس سفید
دیدم !!!!!!!!!
و درووود ...
سلام .