نهنگ گل نفس کشید
ساحل به شهر حاشیه خورد
تن دنده نما گرفت
آفتاب تا زن برنزه شد
قیافه پرچم را آلونک زد
ستاره باران زد پلک شهر خورد
به مترو اء ت لاف زدیم
دودمان به سفره کالبد شکافی شد
شال دور سر پیچید
خاندان به تمام من قرنطینه می کند
سوی خانه از پدر کلمه زنجیر می کشد
ما رعایت شد / بعد .
سلام خسته نباشی وبلاگ جالبی داری به من هم سری بزن
وبلاگم:www.c174.blogfa.com
سایتم:www.sabtel.com
سلام...ظاهرا این از آن بازی های زبانی است که می خواهی مخصوص خودت بکنی اش...تا سال نود هنوز دهه هشتاد است و وقت بسیار...
موفق...
در ضمن ممنون از حضور و نظرت...
ممنون از لطف و خبرت
یک کم بازی زبانی اش بیش از نیاز محتوا بود
اما آنجاهای را
که ارتباط برقرار کردم لذت بردم
...........
......................تا زن برنزه شود
..........................آه از آفتاب
.................... اینجا مترو متروک است
.................................و پدر از کمربند افتاده است.
//////////////////////////////////
//////////////////////////////////
..............مجبورم کزدی لینک شوی یکطرفه.
سلام بیرون تر از نگاه عزیز
ممنون از دعوتت .کار رو خوندم .چند با کار رو خوندم یک خورده رابطه زدن سخت بود .اما تصویر های خوبی داره وشاعر به دنبال معنا .مرسی عزیزم .
سلام عزیز
بازهم ناتوان بودم از ارتباط .تصاویر به تنهایی زیباهستنداما من در ارتباطشان عاجز میمانم . شاید باید مدت بیشتری بگذرد وکارهای بیشتری بخوانم تا ...
انگوست پطروس توی سولاخ سدها سده هاست . آقایان می دانند ! ...
به روزم بعد از یک شب طولانی ...
سلام
نکته ای هست . تغییر در نحو اثر تاثیری در باروری نخواهد داشت .
به محور های جانشینی برو . جانشینی های تازه را تمرین کن .
شاید این چند خط مهم ترین باشد برای دریایی که می بینم با نهنگ هاش رفته است .
سلام
من متوجه نشدم چی نوشتید ولی ممنون از اینکه خبرم کردید
سلام..........
ممون از خبرتون.....
و کارتون..........................
همیشه از خودم سوال می کنم اگه قراره زبان و ... از مسیر خودشون خارج کنیم ، می خوایم کجا ببریمشون ! آخه اگه هدف فقط خارج شدن از مسیر ه فکر نکنم کار سختی باشه
ممنونم از تو دوست عزیز
سلام عزیز
از اینکه در شعر، تنها بیان احساس برایت مهم نیست و زبان و فرم نیز اهمیت دارند بسیار خرسندم... امیدوارم هرچه زودتر به زبان قدرتمند ویژه خویش دست یابید.
سپاس
داستان شهر ریاضی:
"هشدار"
اعداد گرامی شهر ریاضی:
آگاه باشید، منهایی به نام خط خوابیده در شهر می چرخد، به او نزدیک نشوید. اگر شما را ببیند، تبدیل به صفر می شوید، خوب میدانید، صفر شدن برای شما اهالی محترم، برابر با مرگ است . این منها اسلحههای سرد و گرم زیادی دارد، چاقوی تیز و تفنگ سرپر.
از حضور و خبر رسانی شما بسیار سپاس گزار هستم.
سعی می نمایم پست اول وب سایت شما را بخوانم.
خودکار کم رنگ خواستار موفقیت شما است.
خودکار کم رنگ
این چرندیات چیه؟!
حالم از این پست مدرن نویسیت به هم می خوره!
هیچی از ساختار و انسجام کار و بازی های زبانی سرت نمیشه.
روایت رو نابود کردی.
به درد نخوندن می خوره این متن.
موفق باشی
سلام عزیز!
شعرت را چند باره خواندم...حس می کنم برای برقراری ارتباط با آن باید بیشتر بخوانمت و بیشتر با فضای ذهنی ات آشنا شوم...ولی نمی توانم هیجانم را از خواندن کار کتمان کنم. نمی دانم در کارت چه اتفاقی می افتد ولی خوب حتما یک چیزهایی هست...باید کشف کنم...
همیشه شاعر...همیشه بهاری
سلام
خوندم ولی متاسفانه نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم
حس توی کارتون نبود اما مطمئنم خیلی تصویرهای خوب داشت که نتونستید خوب بنویسیدش
اگه سعی کنید روی زبانتون بیشتر کارکنید موفقتر خواهید بود
ممنون از دعوتت
رگ می زنم . رگ می زنم . داد می زنم . دوباره خواب پریشون دیدی ؟ دکترا می گن این خواب های پریشون از کجاست ؟ و من یاد چشمان سگی آبی رنگ مارکز می افتم و اینکه تو خوابهاش هر اتفاقی می افته...
با داستانی جدید به روزم و منتظر
با سلام
ممنون از حضور گرمتون
شعر دارای زوایای زیبایی است
تنها نکته قابل ذکر به نظر بنده:
وجود ایهام بیش از حد در شعر و استفاده از بازیهای زبانی زیاد به چشم می خورد
اگر روان تر بیان می شد به نظر ارتباط بیشتری برقرار می کند
با تشکر
جمع پراکنده
سلام
از تاخیرم متاسفم.
کار زیبالئی بود . اما زبان در آن به قوت لازم نرسیده بود که باید به آن توجه بیشتری بشه.
موفق باشید.
خواندم.... اما حرف هایی دارم برای گفتن... باز می گردم و می نویسم....
لذت بردیم و موفق باشی...
سلام/جابجایی کلمات شعر نمی آفریند/فرمالیستها هم این گونه نگاه نمیکردند پس دوباره نگاه می کنیم
سلام
از دعوتت ممنون. اولین بار است اینجام و خوشحالم که خواندمتان.
فکر می کنم این کارها کمی جای حرف دارد ولی بگذارید برای حضورهای بعدی.
موفق باشی.
آفتاب تا زن برنزه شد ...ما رعایت شدیم....
بدرودی
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت ...
ممنون که دعوت کردید . کار خوبی بود حرفی نیست .
با چند رباعی خاکستری به رو...زم
منتظر و ممنون
سلام خانم حقیقی ...تجربه فرمی جالبی بود...بیشتر به بریدهای روزنامه می مانست...البته فرمالیست ها هم زمانی از این کارها می کردند...جای خالی هارمونی واژه ها مشهود بود....تا بعد.
سلام و ارادت و دست مریزاد
افتاب مهرتان مستدام
سلام / خوانشی دوباره باید / به مجال فراخ / یعنی که خواهمآمد باز / موفق باشید.
من زیاد اهل این مدل شعرها نیستم
اما ممنون که به وبلاگم سر زدی...
خوش باشی
...............
.............................
.......................................از ماه به در شده ام
.........................................................................یخ
.......................................تاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااریخ.
سلام
از این که به من سرزدید ممنونم . از آشنایی با وبلاگتان خوشحالم وهمین طور شعر هایتان .امیدوارم در فرصت های بعدی با تمرکز بیشتری شعرهایتان را بخوانم .من از این شعر ـروزنامه خوشم آمد .البته این برداشت خودم ست که فرم نویی را در شعر تجربه کرده اید.
سلام
ممنون که سر زدید
در مورد سئوال شما و ترجمه نشدن اون عبارت باید بگم که بدون ان هم جمله کامل بود و نیازی حس نشد و"این خانم ؛ اشاره داره به شخصی که داشت با اون صحبت می کرد و که می توانست در ترجمه قید شود و در صورت وجود نداشتن هم اسیبی به معنا و مفهوم جمله نداشت. شاید حس کردم اگه بنویسم : من همان شخصی هستم که برای این خانم کار می کنه هستم که با او صحبت می کردم. به نظر جمله طولانی می شد که ترجیح دادم حذف شود و قید نشود. قراری مبنی بر ترجمه تمام عبارات وجود ندارد.
موفق باشید
سلام
من ارتباطی برقرار نکردم به همین دلیل نقد بی معنا میشه دیگه نه؟
بازم ممنون
سلام دوستِ عزیز
ممنون که ...
راستش رو بخواین من نتونستم خوب بخونمش
به نظر می اومد فونتش تا حدودی نا خواناست
...
سلام آمدی تا بمانی و یادگاری باشی برای بودن شعر و شاعری . شاید متفاوت بودن شعر شما در این است که می خواهی این تفاوت را نشان دهی اما اهل شعر به فراست در می یابد که شما شاعرید و می کوشید شاعر باقی بمانید اما لحظه هایی که ذهن آگاه شما از متفاوت کردن جدا می شود شعر به مرز زیبایی می رسد
پاینده باشی
به به به به به به
سلام به دوست خودم
بدجوری تو کفه این تصویراتماااااااااااااااااااااااا
ولی آخراشو یه کمی تا حدودی نفهمیدم
شاید مشکل از خنگیه منه
بیا ببینیمت دل برات تنگیده
راستی اون شعر سیلویا و تدهیوز تموم شد . می خوام نقدش بکنی .
بفرستمش؟
این عکسا که واسم فرستادی هیچ کدوم باز نشد .
قربونه تو دوست خوب
بای
سلام .... بی معرفتی کردی خبرم نکردی که به روز کردی .... باشه منم به نشونه ی اعتراض با یه سپید به روز میکنم تو را هم خبر نمیکنم .... نظرم در مورد شعرت نمی ذارم ... ( خب ! نذارم ! ) .... خوبی ؟ زنده ای ؟
دو ماه ِ بعد
ـــــــــــــــ
امروز هم که سایه ی یک روز دیگر است
اعصاب ِقرص های ِمن از من قوی تر است
گم کرده ایستگاه ِتو را گیجگاه ِمن
لعنت به روزهای سیا...سیـ...سیاه ِ من
/
سلام دوست
"روز موقت" به روز و در انتظار حضور ارزشمند شماست
مانا باشید
................
سلام
سبک نوشتاری رو در این کار میپسندم اما با این متن ارتباط برقرار نکردم
مهتاب اجری به روز است
ومنتظر
سلام دوست عزیز
از حضور و خبررسانیتون ممنونم
وبلاگم به این آدرس که براتون کامنت گذاشتم تغییر کرده.
با کارتون آشنا شدم دوباره بر می گردم.دقیق می خونم و
می نویسم.
موفق باشید.
سلام...
سلام عزیز
من اومدم با یک سپید دیگه
این شعر باز آفرینیِ سرگذشت زندگیِ سیلویا پلات و تِدهیوزِ
زاییده شدیم از تهوع کلاغ
تا
دوئلی با گاز مونوکسیدکربن
گوشواره هام که ربوده شود
بریزد خونی گردنت را وُ
بالا که بیاوری ام
فردا تمام روزنامه ها
زنی را منتشر می شود...
منتظر نقد ارزشمندت هستم
سارا گرجی .:)درختان ایــــــــســـــــتــــــــاده می میرند (.:
سلام.
خوبی؟
الهی شکر.
خیلی نوشته جالبی بود و اگر هم با قلم خودت باشه که خیلی توووووووپ میشه که فکر کنم، همینطور هم باشه.
بای عزیز.
بسیار خوب!
ماه زدگی / شعری از کتاب بریم هواخوری
..
..
..
- عجب بارشی !
کسی نمی داند این ابرها ازکجا زده اند بیرون
قرار نبوده روزنامه ها خیس
خیال سیل از جوب ها سر ریز
خط کشی ها خراب راه ها بند اداره ها تعطیل ...
- چه کیفی داره قایق سواری !
سلام/حقیقی.../حقیقی.../حقیقی.../آشناست/میشناسمت حقیقی؟/شما اومده بودی وب من/یا حق/راستی شعرتم خوندم/هر سه تا شو.
سلام
به روزم و خوشحال می شوم از حضور سبزتان
موفق باشید
سلام
مهتاب اجری به روز است
تشریف بیاورید و بهره مندمان کنید
ممنون