طعمِ ِدنیا هم پارچه که بزند .
شهر به رخت خواب من عبور .
نان کتیبه کوزه خورد .
ماه قد بی پدری را کارخانه چوپان زد .
زبان ختنه زنگوله زد.
پرز شهر را کاهن سال خورد .
خط راه آهن چراند .
از کلمه کلمه روی سایه شهر اوفتاد .
خیابان به مرد صورت چسباند .
کسی خیابان را تقویم کشید .
پنجره به زن – طعم بادکنکی – وزن کرد .
صبحِِ ِکایت آینه .
میدان چهارگوشه را دور زاویه با رید .
زیر قلم زنی سفره می تراود .
سی آلاچیق از حالا میدان خطبه کن .
اصفهان زیر مادر می زاید .
ناف به بند حلقه طلبید .
موازی به زندان
صورت به میله
تار دخیل می بندد
کاغذ چشم دوران زد
شهر از ملافه آویزانِ ِزن را مرد قی کرد
دختر دکمه دکمه پسر خیابان چید .
سلام
مرسی که خبرم کردی
گرچه برای اولین بار کارهای شما را میخوانم ولی نمیتوانم چیزی برای شما ننویسم.
دوست عزیزمن:
بزرگترین هدف ومقصد هنر وادبیات، خدمت به اجتماع است ، هنر به تنهایی معرف زندگی نیست ، بلکه برسی وقضاوت اجتماع به دست آن است هنر باید از جنبه تفریحی ووقت گذاری بیرون آمده وقف آگاهی وبیداری جامعه گردد ودر سراشیب اشعار وداستان های عاشقانه وانعکاس عقاید ترحم آور رها نشود هنر باید بیان هشیاری ها، بیداری های ملت یا ملل
مختلف ، در مراحل مختلف تاریخی باشد .»
باز هم می آیم
بدرود
سلام
دستتان درست
از اینکه هنوز هستید و می نویسید سپاپ
با احترام
داود عباسی
سلام عزیز!
اینگونه فرم و ساختار شکنی در شعر را دوست دارم و می پسندم...کمی فقط در انتخاب واژگان اگر وسواس به خرج دهید بهتر هم می شود...
به هر حال لذت می برم از شعرهایتان...
همیشه شاعر...همیشه بهاری...
برا و قاطع ؟ نمی شوم!
..
..
..
دوست دست هایی هستم تر/ تازه/ تلخ!
عروسی خفته، بوسه ی سحر آمیز همسر را انتظار می کشد که کم کم روحی را تزریق می کند که او را به زندگی می آورد . در عوض ماموریتی که اسپرم دارد این است که سرتاسر وسعت اندام جنسی زن را در جستجوی تخمک حرکت کند . یک نقل مردمی می گوید که اسپرم سفر پرمخاطره ای را انجام می دهد در تاریکی گرم ،جایی که تقریبن از پای در آمده ، نابود می شود. باقیماندگان به تخمک اظهار عشق می کنند
سلام بروزم خوشحال میشم به من سر بزنید ممنون البته کارهای شما بیشتر شبیه کوبیسم کلمه ای اپولینر می ماند البته منطق اثر را در پیوند زنی عناصر در ذهن مخاطب امکان پذیر هست شاید نوع ترکیب بندی شما کمتر مخاطب را به روایتی مستقل می رساند ولی در هر حال شجاعت شاعرانه شما قابل تحسین هست موفق باشید
این جا اگه آدم بخواد گل بذاره باید چی کار کنه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خسته شدگی از شیرینی شکر زبانی فرتوت کرده بود نگاهم را.
بیرون که شدم ـ آسودم!
بهمن حقیقت طلب.
"اردیبهشت" توی نگاهت نشسته است
وقتی که "پلک" های شما باز می شود
عصر شعر پلک باسخنرانی دکتر ماحوزی وشعر خوانی محمدرضا
عبدالملکیان ،گروس عبدالملکیان،جلیل صفربیگی,شهرام میرزایی,
امیر مرزبان,محمد ارثی زاد,راضیه بهرامی,و...
زمان:هفدهم اردیبهشت ساعت 13 تا17
مکان:تهران ،ولنجک,بلواردانشجو,بن بست کودکیار،سالن آمفی
تئاتردانشگاه علوم بهزیستی وتوانبخشی
من در٫پیاده رو خیابان
مست تر از همیشه فریاد زدم
های اتوبوس ها و های تکسی ها
میدانید!
مرد مستی نه افتاب و نه شما را میبیند؛
ترمز کنید.
شوفری فریاد زد
های مست سلام سلام سلام!
آسمان آبی است
چراع سبز
و تو بیخود داد میزنی
لطفا نظر بالا را ویرایش کنید.